حافللغتنامه دهخداحافل . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفل . || ضرع حافل ؛ پستان بسیارشیر و پرشیر. ج ، حفل ، حوافل .(مهذب الاسماء): شاة حافل ؛ گوسفند بسیارشیر. || واد حافل ؛ وادی ب
حافلةدیکشنری عربی به فارسیگذرگاه , مسير عمومي , کالسکه , واگن راه اهن , مربي ورزش , رهبري عمليات ورزشي را کردن , معلمي کردن
حافلةلغتنامه دهخداحافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث حافل . پر. بسیار. کثیر : الا آنکه نعمت حق سبحانه و بحمده در بازمانده ٔ امیر ماضی سایغاللسان وصافیةاللباس است و نامیةالغراس و ناص
حافلةلغتنامه دهخداحافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث حافل . پر. بسیار. کثیر : الا آنکه نعمت حق سبحانه و بحمده در بازمانده ٔ امیر ماضی سایغاللسان وصافیةاللباس است و نامیةالغراس و ناص