حافظالدینلغتنامه دهخداحافظالدین . [ ف ِ ظُدْ دی ] (اِخ ) (تل ّ...) موضعی است در بخارا که قدیم تل ّ میانه و پس از آن تل بغرابیک و در این زمان تل خواجه طرخان و تل مولانا حافظالدین معرو
حافظالدینلغتنامه دهخداحافظالدین . [ ف ِ ظُدْ دی ] (اِخ ) ابونصر بن خواجه محمد پارسابن محمدبن محمود الحافظ البخاری . آنگاه که پدرش خواجه پارسا در سفر حج در شهر مدینه درگذشت قائم مقام
حافظالدینلغتنامه دهخداحافظالدین . [ ف ِ ظُدْ دی ] (اِخ ) بلقینی . رجوع به عبداﷲبن احمد حافظالدین بلقینی شود.
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید حافظالدین اﷲبن محمدبن مستنصرباﷲ عبیدی فاطمی . رجوع به حسن فاطمی شود.
کردریلغتنامه دهخداکردری . [ ک َ دَ ] (اِخ ) الامام حافظالدین محمدبن محمدبن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی ، مشهور به البزازی یا ابن البزازی الکردری الحنفی . متولد بسال
نسفیلغتنامه دهخدانسفی . [ ن َ س َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمد، معروف به حافظالدین نسفی ، مکنی به ابوالبرکات . از ائمه ٔ فقه و مصنفین سنت است . او راست : 1- عمدة عقیدة اهل السنة والجما