حاصل ضربلغتنامه دهخداحاصل ضرب . [ ص ِ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از ضرب چند عدد در یکدیگر بدست آید، مثلاً حاصل ضرب 5 در 6، سی باشد: 30 = 6 * 5 .
حاصل ضربواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تاکرد، تایکرد. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، تاکرد 5 در 6 می شود 30 (30 = 6 * 5).
ابعادdimensionsواژههای مصوب فرهنگستانحاصل ضربی از کمیتهای اصلی فیزیک با توانهای مربوط، برای بیان طبیعت کیفی یک کمیت فیزیکی
انرژی حاصلضربیenergy productواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی حاصل از ضرب کردن بُردارهای میدان مغناطنده در چگالی میدان مغناطیسی
مجذورلغتنامه دهخدامجذور. [ م َ ] (ع ص ) حاصل ضرب جذر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در خودش . (از اقرب الموارد). در اصطلاح حساب ، مضروبی که به ضرب حاصل آید ، مثلاً
جداءلغتنامه دهخداجداء. [ ج ُ ] (ع اِ) حاصل ضرب عدد در ذات آن ، مانند نه که جداء سه در سه است . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در عددی مانند چهار که
حاصللغتنامه دهخداحاصل . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حصول . بدست آمده . درآمد.برآمده . برآورده . برداشت . بهره . نتیجه . نتاج . دخل . جدوی . بر. بار. ثمر. ثمره . میوه . محصول