حاشیهفرهنگ انتشارات معین(یِ) [ ع . حاشیة ] (اِ.) 1 - کناره ، کناره لباس ، ناحیه و غیره . 2 - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. 3 - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران . 4 - مصاحبا
حاشیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دامن ۲. طراز، فراویز ۳. طرف، گوشه، کرانه، کنار، کناره، لب، لبه، مرز ۴. هامش ≠ متن ۵. تعلیقه، شرح، پانویس، پانوشت، توضیح ۶. حاشیت، اطرافیان، وابستگان
friezeدیکشنری انگلیسی به فارسیفریز، حاشیه زینتی، کتیبه، حاشیه ارایشی، باکتیبه اراستن، حاشیه زینتی دادن به
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ،
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در
زلفلغتنامه دهخدازلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدی