حاسرلغتنامه دهخداحاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حسر. برهنه . (منتهی الارب ). || مبارز که زره و خود یا سپر نداشته باشد. (منتهی الارب ). مرد بی خود، مرد برهنه ٔ بی درع و جوشن و
حاصرلغتنامه دهخداحاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَصر و حَصَر. محصورکننده در حصارکننده . بازدارنده . || حصرکننده . شمارنده . || محصور بین حاصرین ....
حارسدیکشنری عربی به فارسیسرپرست , مستحفظ , سرايدار , نگهدار ياحافظ , زندانبان , قلعه بان , دربان , نگهبان , پاسدار , پاسداري کردن
بی زرهلغتنامه دهخدابی زره . [ زِ رِه ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + زره ) که زره ندارد. حاسر. (یادداشت مؤلف ).
ذماریلغتنامه دهخداذماری . [ ذِ ری ی ] (ص نسبی ) سمعانی گوید نسبت است به قریه ای به یمن به شانزده فرسنگی صنعاء موسوم به ذمار. و حکی ان ّ الأسود العبسی کان معه شیطانان یقال لأحده