حازیلغتنامه دهخداحازی . (ع ص ) آنکه در اعضا و خال روی نگرد و فال گوید. (مهذب الاسماء). آنکه بنگریستن خال و کف دست فال گوید. خال بین . کف بین .
حازی جهینةلغتنامه دهخداحازی جهینة. [ ج ُ ه َ ن َ ] (اِخ ) کاهنی است . رجوع به البیان والتبیین ج 1 ص 235 شود.
حاشیهفرهنگ انتشارات معین(یِ) [ ع . حاشیة ] (اِ.) 1 - کناره ، کناره لباس ، ناحیه و غیره . 2 - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. 3 - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران . 4 - مصاحبا
حاشیه نشینفرهنگ انتشارات معین( ~. نِ) [ ع - فا. ] (اِفا.) 1 - آن که در فعالیت گروهی شرکت نمی کند. 2 - آن که در حاشیه شهر سکونت دارد. 3 - کسی که در کنار مجلس نشیند.
حازی جهینةلغتنامه دهخداحازی جهینة. [ ج ُ ه َ ن َ ] (اِخ ) کاهنی است . رجوع به البیان والتبیین ج 1 ص 235 شود.
خال بینلغتنامه دهخداخال بین . (نف مرکب ) آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین . حازی .
انشاعلغتنامه دهخداانشاع . [ اِ ] (ع مص ) دارو در کام ودهان و در بینی چکانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دارو در دهان ریختن . ایجار. (از اقرب الموارد). || بشربت بفریاد کسی ر
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حِلَّزَة الیشکری الوائلی . شاعری جاهلی ، و یکی از فحول شعرا و اصحاب معلقات است . ابوعبیده گوید بهترین شعرا که دارای قصائد طوالند سه تن