حاری دهرلغتنامه دهخداحاری دهر. [ ری ی َ دَ ] (ع ق مرکب ) حِیَرَ دَهر. هرگز. (منتهی الارب ). ابداً. (اقرب الموارد).
حیریلغتنامه دهخداحیری . [ ح َ ری ی ] (ع اِ) حَیری ﱡالدَّهر و حاری دهر و حیری دهر. یعنی ابداً.(اقرب الموارد). گاهی [ هیچگاه ] . (منتهی الارب ).
ابدیارواژهنامه آزاد1- یار ابدی، دوست دایمی، محبوب بی نهایت، معشوق ابدی دوستی بی انتها، همدم همیشگی، دلداده ابدی، معاشر همیشگی، پشتیبان دایمی، همنشین دایمی، دستگیردایمی، 2- دوستی ج
نرد باختنلغتنامه دهخدانرد باختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تخته زدن . نرد زدن . با تخته نرد بازی کردن . نرد بازی کردن : نقدی نداد دهر که حالی دغل نشدنردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد. خاق
دغاکردنلغتنامه دهخدادغاکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب )حیله کردن . فریب بکار بردن . تقلب کردن : آنکس که دغایی کند او با ملک مازو بازنگردد ملک ما به دغایی . منوچهری .بدادوصل مده بوسه
مغانیلغتنامه دهخدامغانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَغنی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جاهای با اهل و باشندگان . جاهای مسکون : شهری دید از غرایب مبانی و عجایب مغانی