حارهلغتنامه دهخداحاره . [ رَ ] (ع اِ) کلاته . (نصاب ) (مهذب الاسماء). || ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله .(به اصطلاح دمشقیان )
هارهلغتنامه دهخداهاره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان امیری بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری رینه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 150 تن سکنه می
حارةلغتنامه دهخداحارة. [ رْرَ ] (ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || (اِ) خردل فارسی . || (ص ) ادویه ٔ حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه ٔ حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امرا
حارةلغتنامه دهخداحارة. [ رْرَ ] (ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || (اِ) خردل فارسی . || (ص ) ادویه ٔ حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه ٔ حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امرا
آشفتگی حارّهایtropical disturbanceواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ مهاجر و سامانیافتۀ رگبارهای همرَفتی و توفانهای تندری منطقۀ حارّه که بدون گردش بستۀ باد است و حداقل بیستوچهار ساعت هویت خود را حفظ میکند
منطقۀ حارّهtropics 2واژههای مصوب فرهنگستانآن بخش از زمین که آبوهوا یا اقلیم گرم و مرطوب دارد متـ . حارّه