حارسدیکشنری عربی به فارسیسرپرست , مستحفظ , سرايدار , نگهدار ياحافظ , زندانبان , قلعه بان , دربان , نگهبان , پاسدار , پاسداري کردن
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سُریج التمیمی از شجعان و بزرگان ساکن خراسان بوده است . وی در سنه ٔ 116 هَ. ق . بر امیر خراسان خروج کرد و جامه ٔ سیاه پوشید ومردم را به
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعة ذی الرمحین ، ابن مغیرةبن عبدالّله بن عمروبن مخزوم مخزومی قرشی . ملقب به قباع . پدر او موسوم به بجیر بود و پیغمبر (ص )
حارصةلغتنامه دهخداحارصة. [ رِ ص َ ] (ع ِا) شجه ای که پوست سر را اندک شکافد. جراحت سر که پوست بشکافد. (مهذب الاسماء). شکستگی سر که تنها پوست کمی بشکافد. خستگی سر که پوست بشکافد. ج
حارصةلغتنامه دهخداحارصة. [ رِ ص َ ] (ع ِا) شجه ای که پوست سر را اندک شکافد. جراحت سر که پوست بشکافد. (مهذب الاسماء). شکستگی سر که تنها پوست کمی بشکافد. خستگی سر که پوست بشکافد. ج
حرصةلغتنامه دهخداحرصة.[ ح َ ص َ ] (ع اِ) شکستگی سر. خستگی سر که پوست شکافد. جراحت که پوست سر بشکافد. (مهذب الاسماء). شجة که پوست سر را اندک شکافد. حارصة. (منتهی الارب ). || پراک
شجاجلغتنامه دهخداشجاج . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَجَّة به معنی سرشکستگی . (از منتهی الارب ). شکستگیی که به دماغ رسد و در وقت بکشد و آن ده مرتبه است که به ترتیب چنین است : 1- قاشرة که
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن محمدبن الحسین بن احمدبن محمدبن عزیزبن الحسین بن ابی جعفر محمد الاطروش بن علی بن الحسین بن علی بن محمد الدیباج بن جعفر الصا