حادثه جولغتنامه دهخداحادثه جو. [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) و حادثه جوی ؛ آنکه از حوادث و پیش آمدها نفع جستن خواهد.
حادثه جوفرهنگ انتشارات معین( ~. ) [ ع - فا . ] (ص فا.) آن که همواره در پی حوادث و وقایع تازه است ، آن که از مخاطرات نترسد.
حادثهجوفرهنگ مترادف و متضادغوغاطلب، فتنهجو، ماجراجو، ماجراطلب، واقعهطلب، غوغایی، فتنهانگیز، مخاطرهجو، مخاطرهطلب، ≠ سلیم، سلیمالنفس، مصلح، مصلحتجو، آرامشطلب
حادثهجوییفرهنگ مترادف و متضادفتنهانگیزی، فتنهجویی، ماجراجویی، ماجراطلبی، واقعهطلبی، غوغاطلبی، مخاطرهجویی، مخاطرهطلبی
حادثةدیکشنری عربی به فارسیحادثه ضمني , حادثه معترضه , داستان فرعي , فقره , شيوع مرض , انتشار (مرض) , برخورد , تلا في , تصادف , وقوع , تعلق واقعي ماليات , مشموليت , شايع , روي داد , واقعه
جویلغتنامه دهخداجوی . (نف مرخم ) جوینده : حادثه جوی . جنگجوی . جهانجوی . رزمجوی . راه جوی . پی جوی . چاره جوی . نام جوی . دل جوی . مهرجوی . وفاجوی : نشسته جهانجوی بر جای خویش ج