حالت نااستیabessive caseواژههای مصوب فرهنگستانحالتی دستوری در بعضی از زبانها که بر نبود یک هستار معین دلالت دارد
حاجتفرهنگ مترادف و متضاد۱. احتیاج، ارب، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نهمت، نیاز، نیازمندی ۲. آرزو، امید، مراد، مقصود
حاجتلغتنامه دهخداحاجت . [ ج َ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:در مجمع السلوک آمده است : ضرورت مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا نیابد و آن را حقوق نفس نیز گویند وحاجت ،
مسکةلغتنامه دهخدامسکة. [ م َ س َ ک َ ] (ع اِ) جایی که آب ایستد در وی . (منتهی الارب ). || جای درشت از چاه که وقت کندن پیش آید. || چاه درشت خاک که به گرد گرفتن حاجت نباشد وی را.
حرف خروجلغتنامه دهخداحرف خروج . [ ح َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: آن است که حرف وصل بدو پیوندد، وآنرا از بهر آن خروج خوانند که شاعر از حرف وصل بواسطه ٔ آن تجاوز
ریاستلغتنامه دهخداریاست . [ س َ] (ع اِمص ) حکومت . فرماندهی . سرکاری . سروری . فرمانروایی . سرداری . سالاری . حکمرانی . (ناظم الاطباء). سری . مهتری . رهبری . زعامت . (یادداشت مؤ
مسکةلغتنامه دهخدامسکة. [ م ُ ک َ ] (ع اِ) آنچه بدان چنگ درزنند. || آن قدر از غذا و شراب که برپای نگاه دارد اندام را و بس باشد زندگانی را. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||