حائطلغتنامه دهخداحائط. [ ءِ ] (ع اِ) دیوار. جدار : دوستی ببرید زآن مخلص تمام رو به حائط کرد تا نارد سلام . (مثنوی ). || دیوار باغ . || کده . کنت . کند. ج ، حیطان ، حیاط. || بستا
حائفلغتنامه دهخداحائف . [ ءِ ] (ع ص ) ستمگر. جائر. || مائل از راستی . ج ، حافه ، حُیّف . (ناظم الاطباء).