حائزلغتنامه دهخداحائز. [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیازت و حوز. جامع : لیکون للمزید من فضل اﷲ حائزاً و من الثواب بالقدح المعلی فائزاً. (تاریخ بیهقی ، نامه ٔ خلیفه القائم بامراﷲ).
حائضلغتنامه دهخداحائض . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حائضة. زن خون دیده . زن ناپاک . زن بی نماز.زن حیض فتاده . عارِک . دارِس . ارهون . طامث . لک دیده .
حایزلغتنامه دهخداحایز. [ ی ِ ] (ع ص ) حائز. نعت فاعلی از حیازت . گردآورنده . جامع.- حایز شرائط ؛ واجد شرایط. جامع شرایط لازم . و رجوع به حائز شود.
رمزگذاری ویژگیبنیادattribute-based encryptionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمزگذاری با این هدف که تنها افرادی که حائز شرایط یا ویژگیهای خاصی هستند، قادر به رمزگشایی متن رمز باشند