جُگویش گنابادی در گویش گنابادی بسته به موقعیت بکارگیری به معنای جوی آب یا جو ، نام علمی: Hordeum vulgare یکی از غلات استعمال میگردد.
جلغتنامه دهخداج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نح
جفرهنگ انتشارات معین(حر.) یکی از حروف صامت ، ششمین حرف از الفبای فارسی است که در حساب ابجد برابر عدد 3 می باشد. گاهی به «ز» و گاهی به «گ » تبدیل می شود.
[اسم] پاکدامنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات امنی، عفت، عفاف، پاکی، عصمت، معصومیت، بی‌گناهی، اخلاص، پرهیزگاری، فروتنی امساک، اعتدال خلوص، صافی، قاطینداشتن، سادگی تمیزی، پاکی، طهارت، پاکیزگی
[مسخرهبازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بازی، تقلید، پانتومیم، هنر تئاتر، ادا، حرکت معنی‌دار تمسخر، استهزا هجو، تجسم غیرواقعی طوطی‌واری، تشابه تظاهر، فریب ◄ مسخره‌بازی 851]
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنباله‌رو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]
[مسخره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ه کردن، دستانداختن، حرکات کسی را تقلید کردن، استهزا کردن مسخره کردن 851]
[صفت] سادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اده، بسیط، صِرف، مجرد، محض، مطلق، یگانه کلی اولیه، ذاتی عور، بی‌زینت و زیور، برهنه، فارغ، تهی، خالی فاقد، عاری، منها شده سهل، آسان بی‌تکلف، ساده‌لوح
ج-غلغتنامه دهخداج-غ. [ ج ِ ] (اِ) پرده ای که از چوبهای باریک سازند. || خانه ای که از چوب سازند. (ناظم الاطباء).
جراحیفرهنگ انتشارات معین(جَ رّ) [ ع - فا. ] (حامص .) (اِ.) رشته ای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن یا ترمیم اعضای ناسالم و معیوب به منظور بهبود حال بیمار سر و کار دارد.
