جینلغتنامه دهخداجین . (اِ) بر وزن کین ، صفات زشت را گویند وصوفیه تعبیر از آن بنفس کنند. (برهان ) (آنندراج ).
جینفرهنگ فارسی عمیدنوعی پارچۀ نخی ضخیم با بافت فشرده که معمولاً از آن جامۀ رو و بهویژه شلوار میدوزند.
جینفرهنگ فارسی عمیدنوعی نوشابۀ الکلی که از تقطیر دانههای تخمیر شدۀ غلات بهدست میآید و با چیزهای خوشبو از قبیل دانۀ سرو کوهی یا ابهل یا پوست نارنج معطر میشود.
مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
جینیلغتنامه دهخداجینی . [ ج َی َن ْ نی ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
جینگشایلغتنامه دهخداجینگشای . [ گ ُ ] (اِخ ) جن گشای . جهان گشای .از حکام اولوس جغتای که بسال 734 هَ . ق .1334/ م . بحکومت ماوراءالنهر رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 215).
جینیلغتنامه دهخداجینی . [ ج َی َن ْ نی ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
جین قشلاقیلغتنامه دهخداجین قشلاقی . [ ق ِ قی ] (اِخ ) دهی جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، عدس و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
جین کندیلغتنامه دهخداجین کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 91 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
جینگشایلغتنامه دهخداجینگشای . [ گ ُ ] (اِخ ) جن گشای . جهان گشای .از حکام اولوس جغتای که بسال 734 هَ . ق .1334/ م . بحکومت ماوراءالنهر رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 215).
دجینلغتنامه دهخدادجین . [ دُ ج َ ] (اِخ ) ابن ثابت مکنی به ابوالغصن تابعی است . و «جحی » اوست و گفته اند غیر اوست . (منتهی الارب ).
درسجینلغتنامه دهخدادرسجین . [ دَ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 17 هزارگزی جنوب ابهر و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی با 1073 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ م
درکجینلغتنامه دهخدادرکجین . [دَ ک َ ] (اِخ ) درگجین . قریه ای است از قرای همدان . ویاقوت در معجم البلدان گوید که گمان می کنم همان درگزین باشد. (از معجم البلدان ). رجوع به درگزین شود.
دست برنجینلغتنامه دهخدادست برنجین . [ دَ ب َ رَ ] (اِ مرکب ) دست برنجن . دست بند. دست اورنجن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دست برنجن شود.