جیرلغتنامه دهخداجیر. (ع اِ) آهک زنده . گچ . || (ص )نازک . || (اِ) جیغ. (فرهنگ فارسی معین ). || بر وزن و معنی زیر است که نشیب و پائین باشد. (برهان ). || نوعی از چرم است که ازآن
جیرلغتنامه دهخداجیر. [ ج َ رِ / ج َ رَ ] (ع اِ) بلی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آری . (منتهی الارب ). || حقاً. (منتهی الارب ) (اقرب از صحاح ).
طلحلغتنامه دهخداطلح . [ طَ ] (ع اِ) یکی از بزرگترین درختان نوع عضاه . ام غیلان . (مهذب الاسماء). رجوع به ام غیلان شود. درخت خارآورد و گویند درخت ام غیلان . (مهذب الاسماء). مغیل
جیرانلغتنامه دهخداجیران . (ع اِ) ج ِ جار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جار شود: فضله ٔ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران برسد. (گلستان ).
جارلغتنامه دهخداجار. (ع ص ، اِ) همسایه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). آنکه خانه اش نزدیک یا چسبیده به خانه ٔ شخص باشد. ج ، جیران ، اَجوار، جیَرة. (منتهی الارب ). م
جرانیدنلغتنامه دهخداجرانیدن . [ ج ِ دَ ](مص ) جراندن . جر دادن . (یادداشت مؤلف ). || دندان غرچه ، دندان کروچه کردن : [ خداوند علت کرم را ] نبض ضعیف گردد و اطراف و اندامها از بیرون
جریانلغتنامه دهخداجریان . [ ج َ رَ ] (ع مص ) جَرْی . رفتن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (از کش