جیرۀ نظامیarmy rationواژههای مصوب فرهنگستانمواد غذایی ویژۀ نظامیان در شرایط جنگی که باید فشرده و سبک و دارای ماندگاری طولانی باشد
جیرۀ اضطراریemergency rationواژههای مصوب فرهنگستانانواع غذا و نوشیدنی که افراد ذخیره میکنند تا در زمان اضطرار از آن استفاده کنند
جیرۀ عادیgarrison rationواژههای مصوب فرهنگستانمقدار غذایی معین که یک سرباز در هنگام استقرار در مکانی خاص مصرف میکند
جیرۀ عملیاتیfield ration, combat rationواژههای مصوب فرهنگستانوعدۀ غذایی بستهبندیشده یا کنسروشده که بهراحتی قابل خوردن است و سربازان در میدان نبرد آن را با خود حمل میکنند متـ . جیرۀ جنگی
جیرۀ فشردهration denseواژههای مصوب فرهنگستانغذاهایی که ازطریق فراوری، با حفظ ارزش غذایی، از حجم و کمیت آنها کاسته میشود
جرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز سازهای موسیقی شبیه تار: ◻︎ مغنی، برآن جُرۀ جاننواز / بر آهنگ ما نالهٴ نو بساز (نظامی۶: ۱۱۵۷).
بی جامگیلغتنامه دهخدابی جامگی . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) بدون مواجب . بی جیره : هزارت مشرف بی جامگی هست بصد افغان کشیده سوی تودست .نظامی .
اجریلغتنامه دهخدااجری . [ اِ ] (از ع ، اِ) مستمری . مقرری . جیره . وظیفه و راتبه . جنسی که بلشکریان و جز آنان میداده اند. آن را اجراء و اجرا و جری و جیره نیز گویند : و ابوبکر اج
توفیر کردنلغتنامه دهخداتوفیر کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) دخل کردن . نفع بردن . سود بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم
نان پارهلغتنامه دهخدانان پاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) قطعه ای از نان . قطعه ٔ نان . لبی نان . تکه ٔنان . کسره : هرکه همت او برای طعمه است درزمره ٔ بهایم معدود گردد چون سگی گرسنه که