جیرۀ عادیgarrison rationواژههای مصوب فرهنگستانمقدار غذایی معین که یک سرباز در هنگام استقرار در مکانی خاص مصرف میکند
جیرۀ اضطراریemergency rationواژههای مصوب فرهنگستانانواع غذا و نوشیدنی که افراد ذخیره میکنند تا در زمان اضطرار از آن استفاده کنند
جیرۀ عملیاتیfield ration, combat rationواژههای مصوب فرهنگستانوعدۀ غذایی بستهبندیشده یا کنسروشده که بهراحتی قابل خوردن است و سربازان در میدان نبرد آن را با خود حمل میکنند متـ . جیرۀ جنگی
جیرۀ فشردهration denseواژههای مصوب فرهنگستانغذاهایی که ازطریق فراوری، با حفظ ارزش غذایی، از حجم و کمیت آنها کاسته میشود
جیرۀ نظامیarmy rationواژههای مصوب فرهنگستانمواد غذایی ویژۀ نظامیان در شرایط جنگی که باید فشرده و سبک و دارای ماندگاری طولانی باشد
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
جیرةلغتنامه دهخداجیرة. [ ج َ ی َ رَ ] (ع اِ) ج ِ جار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همسایگان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به جار شود.
بیستگانی خوارلغتنامه دهخدابیستگانی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) مواجب خوار.جیره خوار. ماهیانه بگیر. در عداد لشکریان مواجب بگیر : مولازاده ای را بیاوردند و بیستگانی خوار بود. (تاریخ بیهق
نان پارهلغتنامه دهخدانان پاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) قطعه ای از نان . قطعه ٔ نان . لبی نان . تکه ٔنان . کسره : هرکه همت او برای طعمه است درزمره ٔ بهایم معدود گردد چون سگی گرسنه که