جیذرلغتنامه دهخداجیذر. [ ج َ ذَ ] (ع ص ، اِ) کوتاه بالای سطبر اطراف ، یا این به دال مهمله است . (از منتهی الارب ). رجوع به جَیْدَر شود. || شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گو
ژیزرلغتنامه دهخداژیزر. [ زُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در اور از شهرستان آندِلی کنار رود لِپت ، دارای راه آهن و 5868 تن سکنه .
جیذرةلغتنامه دهخداجیذرة. [ ج َ ذَ رَ ] (ع اِ) ماهیی است کلان سیاه رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد).
جذرةلغتنامه دهخداجذرة. [ ج ُ رَ ] (اِخ ) ابن سیرة عتقی است . وی در فتح مصر حضور داشته است . (از لباب الانساب ).
جذر اصملغتنامه دهخداجذر اصم . [ ج َ رِ اَص َم م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و آن آن است که او راجذر صحیح نباشد، مانند عدد ده که جذر آن تقریباً سه و سبع باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون
جیذرةلغتنامه دهخداجیذرة. [ ج َ ذَ رَ ] (ع اِ) ماهیی است کلان سیاه رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد).
جؤذرلغتنامه دهخداجؤذر. [ ج ُءْ ذَ / ذُ ] (معرب ، اِ) بچه گاو. (المعرب جوالیقی ). و این فارسی معرب است . (المعرب ص 14). گوذر و بچه گاو دشتی . (مهذب الاسماء). گوزن بچه . جیذر. (م
جذرةلغتنامه دهخداجذرة. [ ج ُ رَ ] (اِخ ) ابن سیرة عتقی است . وی در فتح مصر حضور داشته است . (از لباب الانساب ).
جذر اصملغتنامه دهخداجذر اصم . [ ج َ رِ اَص َم م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و آن آن است که او راجذر صحیح نباشد، مانند عدد ده که جذر آن تقریباً سه و سبع باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون