جکلغتنامه دهخداجک . [ ج َ ] (اِ) جنبانیدن ماست و جغرات باشد در مشکی یا سبویی تامسکه و کره ٔ آن از دوغ جدا شود. (برهان قاطع). جنبانیدن جغرات با چوب . (انجمن آرای ناصری ). جنبان
جکلغتنامه دهخداجک . [ ج َ ] (انگلیسی ، اِ) دستگاهی است اهرمی که برای بالا بردن و بالا نگه داشتن اتومبیل و ماشینهای سنگین نظیر آن هنگام تعمیر یا جابجا کردن افزارهای زیرین ، در
ژکلغتنامه دهخداژک . [ ژَ ] (اِ) گردبرگرد دهن . (اوبهی ) : ز برما [ ز سرما؟ ] ژک و پوز سگ بسته بودبز و میش بر جای بربسته بود [ کذا ]. عسجدی .شاید اصل دک باشد (دک و پوز).
ژکلغتنامه دهخداژک . [ ژَ / ژُ ] (اِ) کسی بود که با خود همی دندد نرم نرم و خشم آلود گویند میژکد. (لغت نامه ٔ اسدی ). سخنی که از روی غضب وخشم در زیر لب گویند. کسی که با خود همی