جورْواْجوْرگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی از انواع مختلف ، متنوع ، گوناگون ، مختلف ، در انواع رنگ و اندازه و شکل
نقشۀ همآنتروپیisentropic chart, constant entropy chartواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای همدیدی که در آن توزیع عناصر هواشناختی جوّ روی سطحی با دمای پتانسیلی ثابت نشان داده میشود
جولغتنامه دهخداجو. [ ج َ / جُو ] (اِ) غله ایست معروف که به تازی شعیر گویند. (آنندراج ). غله ایست معروف که به اسب و استر و امثال آن دهند. (برهان ). گیاهی از خانواده ٔ گندمیان ج
روان کردنلغتنامه دهخداروان کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرستادن . گسیل داشتن . روانه کردن . ارسال کردن : اگر رسول فرستد حکم را مشاهده باشد. گفتند سخت صواب است روان کردند. (تاریخ ب
گال بنگلغتنامه دهخداگال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چند دانه ٔ گندم نارسید
زنلغتنامه دهخدازن . [زُ ] (اِ) گیاهی است که آن را دو سر گویند و در میان زراعت گندم و جو روید. (برهان ). قسمی غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.