جذل الطمعانلغتنامه دهخداجذل الطمعان . [ ج ِ لُطْ طِ ] (اِخ ) لقب علقمةبن فراس که از مشاهیر عرب است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابیات زیر از اوست :جاءَت
لدنلغتنامه دهخدالدن . [ ل َ دُ / ل َ دَ /ل َ دِ / ل ُ ن ُ / ل َ ن ِ ](ع حرف اضافه ، اِ) نزد. و آن ظرف زمان و مکان است . نزدیک . (ترجمان القرآن جرجانی ). صاحب منتهی الارب گوید:
جداللغتنامه دهخداجدال . [ ج ُ ] (اِخ ) شهری است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگ معموری است که بر تل بلندی در دومنزلی موصل قرار دارد. مردم آنجا نصرانی اند و در سر راه کاروا
تورکلغتنامه دهخداتورک . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگردانیدن پای را بر ستور جهت آسایش یا جهت ترک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانین پای را بر ستور جهت آسایش و
اروندلغتنامه دهخدااروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر ه