جوکرواژهنامه آزادیکی از برگ های پاسور است که در معنای لغوی و حتی تصویری به معنای دلقک یا شیطانک(جلوه ای از ابلیس) است که اگر در تصویر کارت پاستور نیز دقت شود شباهت بسیار کمی به
ژوکرفرهنگ انتشارات معین(ژُ کِ) [ فر از انگ . ] (اِ.) 1 - از ورق های بازی که در هر دسته دو عدد وجود دارد و می توان آن را به جای هر ورق دیگر به کار برد. 2 - آن که در بین عده ای بهترین ب
جاکرانلغتنامه دهخداجاکران .[ ] (اِخ ) دهی از دهات بلوک النجان است که النجان خود از بلوک هرات است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 72).
جاکردنلغتنامه دهخداجاکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جادادن . || محبوب شدن . در دل کسی جای گرفتن : کردم در جانش جای و نیست دریغاین دل و جان زین بزرگوار مرا. ناصرخسرو.و در دل و چشم خل
جاکردیزهلغتنامه دهخداجاکردیزه . [ ک َ زَ ] (اِخ ) نام محلی بزرگ به سمرقند. (معجم البلدان ). و بدانجا گورستانی است و قبر ابوالقاسم اسحاق بن محمدبن اسماعیل عارف سمرقندی بدانجا است .
جاکردیزیلغتنامه دهخداجاکردیزی . [ ک َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن عبداﷲ. مکنی به ابوالفضل منسوب به جاکردیزه و معروف به جاکردیزی است . وی برای تحصیل حدیث به حجاز و عراق و مصر
حسکلغتنامه دهخداحسک . [ ح َ س َ ] (معرب ، اِ) (معرب از خسک فارسی ).بستیناج . خسک . خارخسک . (بحرالجواهر). خار مغیلان . (صراح ). ضرس العجوز. شکوهه . (حبیش تفلیسی ). خنجک . خار.
جاکرانلغتنامه دهخداجاکران .[ ] (اِخ ) دهی از دهات بلوک النجان است که النجان خود از بلوک هرات است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 72).
جاکردنلغتنامه دهخداجاکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جادادن . || محبوب شدن . در دل کسی جای گرفتن : کردم در جانش جای و نیست دریغاین دل و جان زین بزرگوار مرا. ناصرخسرو.و در دل و چشم خل