جوزینهلغتنامه دهخداجوزینه . [ ج َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب گوزینه است و آن حلوایی باشد که از مغز گردکان پزند و بعضی گویند از مغز بادام . (آنندراج ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع
جوزینخلغتنامه دهخداجوزینخ . [ ج َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب از گوزینه چنانکه جوزینق . (المعرب جوالیقی ). رجوع به جوزینه شود.
جوینهلغتنامه دهخداجوینه . [ ج َ / ج ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آنچه از جو پزند، و بعربی کَروان خوانند.
بهرام جوبینهلغتنامه دهخدابهرام جوبینه . [ ب َ م ِ ن َ ] (اِخ )رجوع به بهرام و بهرام چوبین و بهرام چوبینه شود.
ابن قیم الجوزیهلغتنامه دهخداابن قیم الجوزیه . [ اِ ن ُ ق َی ْ ی ِ مِل ْ ج َ زی ی َ ] (اِخ ) شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن ابی بکر حنبلی ، شاگرد و پیرو ابن تیمیه . بعدم خلود عذاب عُصات معتقد بو
جوز منیقلغتنامه دهخداجوز منیق . [ ج َ / جُو زِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی که از گردو درست کنند چون جوزینه . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جوزنیق شود.
جوزینخلغتنامه دهخداجوزینخ . [ ج َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب از گوزینه چنانکه جوزینق . (المعرب جوالیقی ). رجوع به جوزینه شود.
جلغتنامه دهخداج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نح