جوانمردیفرهنگ مترادف و متضادبخشش، بخشندگی، حمیت، سخا، سخاوت، فتوت، لوطیگری، مردانگی، همت ≠ ناجوانمردی
جوانمردیدیکشنری فارسی به انگلیسیbonhomie, chivalrousness, fair play, gallantry, knight-errantry, manhood, sportsmanship
جوانمردیلغتنامه دهخداجوانمردی . [ ج َ م َ ] (حامص مرکب ) صفت جوانمرد. مروت . فتوت . رادی . سخاوت . سخاء. (دهار). جود. (مهذب الاسماء). مردانگی . مکرمت . کرم . (منتهی الارب ). سماحت .