جوارحلغتنامه دهخداجوارح . [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندامها. اندام مردم که بدان کار کنند. دست و پا و دیگر اعضای آدمی . (غیاث اللغات ) (آنندر
جَوَارِحِفرهنگ واژگان قرآنحیواناتی که غذای خود را از راه شکار فراهم می کنند و بدنشان مجهز به ابزار شکار است(جمع جارحة)
جارحلغتنامه دهخداجارح . [ رِ ] (ع ص ) برّنده . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کسی که عدالت شاهد را بشکند. باطل کننده ٔ عدالت شاهد. (منتهی الارب ). کسی که عدالت گواه را رد کند و ش
جارحهلغتنامه دهخداجارحه . [ رِ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جارح . جراحت کننده . (آنندراج ). || اسب ماده . قولهم هذه الناقة و الاتان من جوارح المال ؛ یعنی جوان و بچه ده است . || اندام
پاچه بندلغتنامه دهخداپاچه بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِمرکب ) بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری . سباقاالبازی . تسمه ٔ خرد و نرم که به پای باز و نوع آن بندند و زنگ
ابوطوقلغتنامه دهخداابوطوق . [ اَ طَ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از جوارح طیور و صاحب نخبةالدهر گوید: بصعید مصر باشد در ساحل نیل و شکار او ماهی و تنها چشمان صید خویش برآرد و بخورد وبقیه بج