جهرملغتنامه دهخداجهرم . [ ج َ رُ ] (اِخ ) شهر جهرم مرکز شهرستان جهرم و بخش کوهک ، نام قدیمی آن گهرم (زمین گرم ) و جهرم معرب آنست . این شهر از شهرهای بسیار قدیم ایران بوده ، فردو
جهرملغتنامه دهخداجهرم . [ ج َ رُ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای هشتگانه ٔ استان هفتم کشور (فارس ) است و محدود است بحدود زیر: از شمال بشهرستانهای فسا و شیراز، از خاور به بخش داراب ،
جحرملغتنامه دهخداجحرم . [ ج َ رَ ] (ع ص ) دچار تنگ خویی : رجل جحرم ؛ مرد تنگ خو و بدخلق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) .
جهرمیلغتنامه دهخداجهرمی . [ ج َ رَ / رُ ] (ص نسبی ) منسوب به جهرم ، شهری در فارس . (لباب الانساب ). || گلیمی است از کتان منسوب به جهرم ، آنرا جهرمیه نیز گویند : ز هر جنس و هر جای
جهرمیةلغتنامه دهخداجهرمیة. [ ج َ رَ / رُ می ی َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از بساط یا جامه ای است از کتان منسوب به جهرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جهرم و جهرمی شود.
علی جهرمیلغتنامه دهخداعلی جهرمی . [ ع َ ی ِ ج َ رُ ] (اِخ ) ابن دانیالی فسوی برازی جهرمی ، ملقّب به شهاب الدین . رجوع به علی دانیالی شود.
امین الدین جهرمیلغتنامه دهخداامین الدین جهرمی . [ اَ نُدْ دی ن ِ ج َ رُ ] (اِخ ) خواجه ... ندیم شاه ابواسحاق بود و عبید زاکانی اشعار شنیعی در هجو او و زنش گفته است . (از تاریخ عصر حافظ ج 1
جارملغتنامه دهخداجارم . [ رِ ] (ع ص ) درونده . || فراهم آورنده . ج ، جُرّم ، جُرّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جهرمیلغتنامه دهخداجهرمی . [ ج َ رَ / رُ ] (ص نسبی ) منسوب به جهرم ، شهری در فارس . (لباب الانساب ). || گلیمی است از کتان منسوب به جهرم ، آنرا جهرمیه نیز گویند : ز هر جنس و هر جای
جهرمیةلغتنامه دهخداجهرمیة. [ ج َ رَ / رُ می ی َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از بساط یا جامه ای است از کتان منسوب به جهرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جهرم و جهرمی شود.
تتش پیش کنواژهنامه آزاد(جهرمی) [تُنشُ] تکه چوبی بود که با آن، موقع نان پختن روی بریزه، تکه های چوب یا هر سوختنی گیاهی را به پیش می راندند.
خار بادآوردواژهنامه آزاد(جهرمی) [آوُرد] نوعی بوتۀ خاردار است که وقتی خشک می شود خیلی سبک می شود، و باد آن را از زمین می کند و با خودش می برد.