جهانگیرلغتنامه دهخداجهانگیر. [ ج َ ] (نف مرکب ) فتح کننده ٔ دنیا. گیرنده ٔ عالم . جهانگشا : چنین داد پاسخ که ای پهلوان جهانگیر و بیدار و روشن روان . فردوسی .دریغا که پند جهانگیر زا
جهانگیرلغتنامه دهخداجهانگیر. [ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجوی بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه 176 تن . آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات ، کرچک و نخود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
جهان گیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بینالمللی؛ جهانی.۲. = جهانگشا۳. کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد.
جهانگیر آق قویونلولغتنامه دهخداجهانگیر آق قویونلو. [ ج َ رِ ق ُ ] (اِخ ) یکی از امرای آق قویونلو که در آذربایجان و غیره از سال 848 هَ . ق ./ 1444 م . بحکومت رسید. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین
جهانگیر نورالدینلغتنامه دهخداجهانگیر نورالدین . [ ج َ رُدْ دی ] (اِخ ) یکی از امپراطوران مغول هند است که بسال 1014 هَ . ق ./ 1605م . بحکومت رسید. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول
جهانگیرآبادلغتنامه دهخداجهانگیرآباد. [ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سگوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد. ساکنین از طایفه ٔ سگوند هستند و در زمستان به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا
جهانگیرلولغتنامه دهخداجهانگیرلو. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . سکنه 218 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات .شغل اهالی زراعت . (از فرهنگ جغرافی
جهانگیریلغتنامه دهخداجهانگیری . [ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان فوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دشت و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 4238 تن . آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات ، خ