جهارلغتنامه دهخداجهار. [ ج َ ] (ع اِ) لقیته نهاراً جهاراً؛ دیدم او را در روز بی پرده و حجاب . (منتهی الارب ). رجوع به جِهار شود.
جهارلغتنامه دهخداجهار. [ ج ِ ] (ع مص ) در همه ٔ معانی رجوع به جَهْر شود. (اقرب الموارد). || مجاهرة. با کسی رویاروی جنگ کردن . || با آواز خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جهارلغتنامه دهخداجهار. [ ج ِ ] (معرب ، اِ) از چهار فارسی که آنرا عرب اِستار نیز گویند. (المعرب جوالیقی ص 42).
جهارفرهنگ انتشارات معین(جِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آشکار کردن . 2 - بلند کردن آواز. 3 - کسی را رویارو و بی حجاب دیدن . 4 - جنگ تن به تن کردن . 5 - آشکارا.
جِهَاراًفرهنگ واژگان قرآنبه وضوح -آشکارا (دعوتهم جهارا یعنی با صدای بلند آنها را دعوت کردم.جهر:ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي)
جهارسوقلغتنامه دهخداجهارسوق . [ ج َ ] (اِخ ) از چهارسو، نام محله ایست از محلات بغداد قدیم مقابل محله ٔ حربیة.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به مراصد شود.
جهاررکلغتنامه دهخداجهاررک . [ ج َ هارْ،رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب چهاررگ : جهاررک ، عروق اربعه علی کل شفة منها زوج . (قانون بوعلی سینا کتاب اول ص 134). جهارک . (تذکره ٔ داود انطا
جهارتلغتنامه دهخداجهارت . [ج َ رَ ] (از ع ، مص ) بلندآواز شدن . (آنندراج ). بلند شدن و اوج گرفتن آواز. || (اِمص ) زیبایی قد و منظر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جهارة شود.
جِهَاراًفرهنگ واژگان قرآنبه وضوح -آشکارا (دعوتهم جهارا یعنی با صدای بلند آنها را دعوت کردم.جهر:ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي)
جهارسوقلغتنامه دهخداجهارسوق . [ ج َ ] (اِخ ) از چهارسو، نام محله ایست از محلات بغداد قدیم مقابل محله ٔ حربیة.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به مراصد شود.
جهاررکلغتنامه دهخداجهاررک . [ ج َ هارْ،رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب چهاررگ : جهاررک ، عروق اربعه علی کل شفة منها زوج . (قانون بوعلی سینا کتاب اول ص 134). جهارک . (تذکره ٔ داود انطا