جنکستانلغتنامه دهخداجنکستان . [ ] (اِخ ) قریه ای است از توابع ماهان کرمان . (مرآت البلدان ج 4 ص 272).
جنکسانکلغتنامه دهخداجنکسانک . [ ج ِ سا ن َ ] (اِ) بزبان چیناوی وزیر وامیر را گویند. (آنندراج از فرهنگ وصاف ). لقب افتخاری که مغولان بحاکم و والی میدادند. (ناظم الاطباء).
جنکسانکیلغتنامه دهخداجنکسانکی . [ ج ِ سا ن َ ] (حامص ) مأخوذاز مغولی ، رتبه ٔ حکومت و والیگری . (ناظم الاطباء).
جازستانلغتنامه دهخداجازستان . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد و آن در 25هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 6هزارگزی باختری ایستگاه کشور واقع است . سک
جاستانلغتنامه دهخداجاستان . (اِخ ) نام موضعی از توابع اسفزار است . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب خاستان ضبط کرده و در ذیل همان کتاب چ لیدن بصور جاستان ، حاس ، حاسن ، آمده است . (نزه
جنکسانکلغتنامه دهخداجنکسانک . [ ج ِ سا ن َ ] (اِ) بزبان چیناوی وزیر وامیر را گویند. (آنندراج از فرهنگ وصاف ). لقب افتخاری که مغولان بحاکم و والی میدادند. (ناظم الاطباء).
جنکسانکیلغتنامه دهخداجنکسانکی . [ ج ِ سا ن َ ] (حامص ) مأخوذاز مغولی ، رتبه ٔ حکومت و والیگری . (ناظم الاطباء).
کاویدنواژهنامه آزاداین واژ در گویش عامیانۀ مردم تا جکستان به معنی انجام دادن عمل جنسی نیز به کار می رود
جازستانلغتنامه دهخداجازستان . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد و آن در 25هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 6هزارگزی باختری ایستگاه کشور واقع است . سک
جاستانلغتنامه دهخداجاستان . (اِخ ) نام موضعی از توابع اسفزار است . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب خاستان ضبط کرده و در ذیل همان کتاب چ لیدن بصور جاستان ، حاس ، حاسن ، آمده است . (نزه