جنهلغتنامه دهخداجنه . [ ج َ ن َ ] (اِخ ) یکی از دیههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 160 شود.
جنحلغتنامه دهخداجنح . [ ج َ ] (ع مص ) بال جنبانیدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). بر بال مرغ زدن . (زوزنی ).
جنحلغتنامه دهخداجنح . [ ج ِ ] (ع اِ) جانب . (منتهی الارب ). || ناحیه . (اقرب الموارد). کرانه . (منتهی الارب ). || حمایت و پناه . || پاره : جنح لیل ؛ بهره ای از شب . (منتهی الار
جنحلغتنامه دهخداجنح . [ ج ُ ] (ع اِ) بهره ای از شب .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِنْح شود.
جِنَّةِفرهنگ واژگان قرآنجن-طائفهاي از موجودات غير ازملائکه که شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند (دراصل به معنی استتارونهان شدن)-جنون يا جن زده گي(در جمله"رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ ")
جنةلغتنامه دهخداجنة. [ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ) فرشتگان . (منتهی الارب ). || گروهی از پریان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این اخص است از جن ، زیرا تاء دلالت دارد بر وحدت جنسی .
جنةلغتنامه دهخداجنة. [ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ) بهشت . || بستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بستان دارای درختان ، و گویند دارای خرمابن . (اقرب الموارد). ج ، جنان ، جنات . (منتهی
جِنَّةِفرهنگ واژگان قرآنجن-طائفهاي از موجودات غير ازملائکه که شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند (دراصل به معنی استتارونهان شدن)-جنون يا جن زده گي(در جمله"رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ ")
جنةلغتنامه دهخداجنة. [ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ) فرشتگان . (منتهی الارب ). || گروهی از پریان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این اخص است از جن ، زیرا تاء دلالت دارد بر وحدت جنسی .
جنةلغتنامه دهخداجنة. [ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ) بهشت . || بستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بستان دارای درختان ، و گویند دارای خرمابن . (اقرب الموارد). ج ، جنان ، جنات . (منتهی
جنةلغتنامه دهخداجنة. [ ج ُن ْ ن َ ] (ع اِ) سپر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر سلاحی که انسان را نگهداری کند. (اقرب الموارد). || پرده . (منتهی الارب ). || نوعی از برقع زن
جنهیلغتنامه دهخداجنهی . [ ج َ ن َ هی ی ] (ع اِ) شاخ باریک درختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیزران یا عسطوس . (ذیل اقرب الموارد). نی هندی و شاخه ٔ باریک . (ناظم الاطباء).