جنقان اخشهلغتنامه دهخداجنقان اخشه . [ ج ُ اَ خ َش ْ ش َ ] (اِخ ) موضعی است بخوارزم . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (مراصد).
جنقانلغتنامه دهخداجنقان . [ ج ُ ] (اِخ ) ناحیه ایست بفارس . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (مراصد) (مرآت البلدان ج 4 ص 272).
جنان الورودلغتنامه دهخداجنان الورود. [ ج ِ نُل ْ وَ ](اِخ ) از توابع طلیطله است در اندلس . گویند کهف و رقیم مذکور در قرآن کریم بدانجاست . (معجم البلدان ).
بابللغتنامه دهخدابابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در ک
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه ب
استقامةلغتنامه دهخدااستقامة. [ اِ ت ِ م َ ](ع مص ) استقامت . راستی . اعتدال . ایستادن . راست شدن .(زوزنی ) (غیاث ) (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). راست ایستادن . (مجمل اللغة). ر
قمیلغتنامه دهخداقمی . [ ق ُم ْ می / می ](اِخ ) عباس (حاج شیخ ...) ابن محمدرضابن ابوالقاسم . از علما و محدثان معروف عصر حاضر بود. در قم متولد شد و معلومات ابتدائی را در آن شهر ف
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حنبل بن هلال بن اسدبن ادریس بن عبداﷲبن حیان بن عبداﷲبن انس بن عوف بن قاسطبن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبةبن عکابة بن صعب بن ع