جنسیلغتنامه دهخداجنسی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به جنس . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح متداول امروزی ، آنچه مربوط به امور شهوانی باشد. (فرهنگ فارسی معین ): اعمال جنسی .- جاذ
جنثیلغتنامه دهخداجنثی . [ ج ُ ثی ی ] (ع اِ) شمشیر. || زره گر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || آهن نیکو. (منتهی الارب ). بهترین و نیکوترین آهن . (از اقرب الموارد) (آ
جنسی کردنلغتنامه دهخداجنسی کردن . [ ج َ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درمورد بچه ، با هر ناملایم خرد بهانه گرفتن . بی تابی کردن و گریستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جَنَس شود.
جنسیسازیsexualisation/ sexualization, eroticisation/ eroticisation / eroticization, libidinisation/ libidinizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تخصیص کارمایۀ جنسی به عضوی یا عملی که بهطور معمول صرفاً جنسی نیست متـ . شهوانیسازی erotisation
جنسی کردنلغتنامه دهخداجنسی کردن . [ ج َ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درمورد بچه ، با هر ناملایم خرد بهانه گرفتن . بی تابی کردن و گریستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جَنَس شود.