جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج َ دَ ] (اِ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. (برهان ) (آنندراج ).
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اردبیل . موقع جغرافیایی آن ک
جندریهکنیهلغتنامه دهخداجندریهکنیه . [ ] (اخ ) نام دیانتی بهند و متدینین بدان پرستندگان ماهند و گویند که ماه یکی از ملایک است سزاوار تعظیم و پرستش و بتی او را کرده اند بر عرابه نشسته و
جندرخانهلغتنامه دهخداجندرخانه . [ ج َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صندوقخانه . (آنندراج ). رختخانه . خانه ای که در آن رخت گذارند لکن به نون خطاست و صحیح به میم است چنانکه صاحب فرهنگ سا
جندرخانهلغتنامه دهخداجندرخانه . [ ج َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صندوقخانه . (آنندراج ). رختخانه . خانه ای که در آن رخت گذارند لکن به نون خطاست و صحیح به میم است چنانکه صاحب فرهنگ سا
جندریهکنیهلغتنامه دهخداجندریهکنیه . [ ] (اخ ) نام دیانتی بهند و متدینین بدان پرستندگان ماهند و گویند که ماه یکی از ملایک است سزاوار تعظیم و پرستش و بتی او را کرده اند بر عرابه نشسته و