جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنیه قان بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری ششتمد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است .
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب گنبد. (آنندراج از فرهنگ وصاف ) (دزی ج 1 ص 222). رجوع به جنبذ شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب ِ ] (سریانی ،اِ) گُل را گویند که بعربی وَرد خوانند. (برهان ).- جنبدالرمّان ؛ گل انار بستانی است ، بشیرازی گل نار خوانند و منفعت وی نزدیک است بج
جنبدهلغتنامه دهخداجنبده . [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) جمنده . شپش . (یادداشت مؤلف ): یک بار دیگر پوستینی داشتم جنبده ٔ بسیار در آن افتاده بود و مرا میخوردند... (تذکرةالاولیاء عطا
جنبدملغانلغتنامه دهخداجنبدملغان . [ جُم ْ ب َ ؟] (اِخ ) شهرکی است کوچک و ناحیتی با آن میرود و هواء آن گرمسیر است و آب روان دارد و میوه ها باشد و مشمومها و قلعه ٔ چند ازجمله ٔ قلاع قل
قلعه ٔ جنبدملغانلغتنامه دهخداقلعه ٔ جنبدملغان . [ ق َ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) قلعه ای است که به یک تن نگاه توان داشت . و هوای معتدل دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 160).
جانبداریلغتنامه دهخداجانبداری . [ن ِ ] (حامص مرکب ) طرفداری . مددکاری . حمایت . (ناظم الاطباء). عمل جانبدار. رجوع به جانب و جانبدار شود.
جنبدملغانلغتنامه دهخداجنبدملغان . [ جُم ْ ب َ ؟] (اِخ ) شهرکی است کوچک و ناحیتی با آن میرود و هواء آن گرمسیر است و آب روان دارد و میوه ها باشد و مشمومها و قلعه ٔ چند ازجمله ٔ قلاع قل
جنبدهلغتنامه دهخداجنبده . [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) جمنده . شپش . (یادداشت مؤلف ): یک بار دیگر پوستینی داشتم جنبده ٔ بسیار در آن افتاده بود و مرا میخوردند... (تذکرةالاولیاء عطا
قلعه ٔ جنبدملغانلغتنامه دهخداقلعه ٔ جنبدملغان . [ ق َ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) قلعه ای است که به یک تن نگاه توان داشت . و هوای معتدل دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 160).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) سختویه بن جنبد دباغ مکنی به ابوعبداﷲ. راوی بود و از عبدالرزاق و حجاج بن نصیرو محمدبن یوسف فیریابی و ابوداود طیالسی و ابوعاصم نبیل و جز آ