جناحدیکشنری عربی به فارسیپهلو , تهيگاه , طرف , جناح , از جناح حمله کردن , درکنار واقع شدن , حاشيه , سجاف , کناره , حاشيه دار کردن , ريشه گذاشتن به , چتر زلف , چين , لبه , دنباله , رشته
ابوالفتوحلغتنامه دهخداابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گف
دلولغتنامه دهخدادلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کش