جمینلغتنامه دهخداجمین . [ ج ُم ْ م َ ] (اِخ ) ابوالحارث مدینی . مجدالدین گوید: محدثان جمین را با نون ضبط کرده اند ولی درست آن جمیز با زاء است . (منتهی الارب ).
ججینلغتنامه دهخداججین .[ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . این ده در ده هزارگزی باختر اردبیل و دوازده هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز واقع شده
تن اردشیرلغتنامه دهخداتن اردشیر. [ ت َ اَ دَ ] (اِخ ) شهری است بحری و آن این چنین خوانند که دیوارش بر تن مردم نهاد یک جمینه گل بود و دیگر از تن مردم و پارس و سواد ومداین جماعت که بر
جماییدنواژهنامه آزاد(واژۀ ساختۀ کاربران) (Jamaaiydan) گرد هم جمع شدن؛ اجتماع کردن. ج.م.ع، از ریشۀ پارسى«جَم، جُم» به دست آمده است. از این رو با گستردن این ریشه به روش پارسى، می توا
اردشیر بابکانلغتنامه دهخدااردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن
ججینلغتنامه دهخداججین .[ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . این ده در ده هزارگزی باختر اردبیل و دوازده هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز واقع شده