جامهر گذاشتنلغتنامه دهخداجامهر گذاشتن . [ م ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مهریا سبحه یا چیزی دیگر را در محلی بعلامت مشغول بودن گذاشتن ، چنانکه مأمومین مهر یا سبحه در مسجد گذارندبنشان این که ا
جامهرلغتنامه دهخداجامهر. [ م ُ ] (اِ مرکب ) آنچه مهر در آن نهند و آن کیسه ٔ کوچک مانندی است که ازترمه یا دیگر پارچه دوزند. || قاب مهر.
گرکلغتنامه دهخداگرک . [ ] (اِ) در الجماهر 37 (فهرست ) به کاف فارسی مابین گاوزون و گرک یزد ضبط شده ولی در صفحات 215 و 216 متن که سنگ سفید معنی کرده به کاف آورده است . دزی در ذیل
عینیللغتنامه دهخداعینیل . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ناجیةبن جماهر، در اشعریان است . (منتهی الارب ). و رجوع به تاج العروس شود.
زامینیلغتنامه دهخدازامینی . (اِخ ) جماهربن علی مکنی به ابی بکر متصدی قضاء زامین بود و به سمرقند مهاجرت کرد. در آنجا از عبداﷲبن محمدشاه سمرقندی نقل حدیث کرد و نوشت . یکی از مشایخ ح
زملکانیلغتنامه دهخدازملکانی . [ زَل َ نی ی ] (اِخ ) جماهربن محمدبن احمدبن حمزه ... الدمشقی که از هشام بن همار و غیره روایت دارد و ابوبکر المقری از وی روایت کند. (از معجم الانساب ج