جماعت پراکندهdiffused crowd/ diffuse crowdواژههای مصوب فرهنگستانشمار زیادی از افراد که معمولاً بهطور تصادفی و بدون هدفی مشخص نزدیک به یکدیگر گرد هم آمدهاند و بسیار القاپذیرند
جماعتدیکشنری فارسی به انگلیسیclan, concourse, congregation, crowd, folk, force, group, host, mob, multitude, persuasion, sphere, throng, troop
اسودلغتنامه دهخدااسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن کعب عنسی ملقب به ذی الحمار و کذّاب . نام و نسب وی عیهلةبن کعب بن عوف العنسی المذحجی است . صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: در آخر عهد
اتسزلغتنامه دهخدااتسز. [ اَ س ِ ] (اِخ ) قطب الدین . رجوع به اتسز خوارزمشاه شود. مؤلف حبیب السیر آرد: اتسزبن قطب الدین محمد. ملک اتسز پادشاهی بود فاضل و خوش طبع و بوفور علم و د
خدمةلغتنامه دهخداخدمة. [ خ َ دَ م َ ] (ع اِ)دوال سطبر تافته شده مانند حلقه ای بر خردگاه شتر بسته پاافزار وی را بدان محکم کنند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از