لغتنامه دهخدا
زمعات . [ زَ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمعة . (ناظم الاطباء). || در ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران در ذیل «زمعات بلاد» آرد: یعنی زوائد و فضول بلاد بود به این معنی که خود تبعها (کذا) جایی نبود، بلکه مانند زمعة که زائده ٔ پشت سم گوسفنداست تابع و متعلق بل