جماءلغتنامه دهخداجماء. [ ج َ م َءْ ] (ع مص ) خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). خشم گرفتن . (منتهی الارب ).
جماءلغتنامه دهخداجماء. [ ج َ ] (ع اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). شخص هر چیز و حجم آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جم ء شود.
جماءلغتنامه دهخداجماء. [ ج َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است بر سه میل از مدینه . (منتهی الارب ). از ناحیه ٔ عقیق بسوی جرف . (معجم البلدان ).
جداءلغتنامه دهخداجداء. [ ج َ ] (ع اِ) نفع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || عطا. (منتهی الارب ). دهش . (ناظم الاطباء). || توانگری . (منتهی الارب ) (
جداءلغتنامه دهخداجداء. [ ج َدْ دا ] (اِخ ) دهی است به حجاز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ابوالفتح نصر گوید: موضعی است به نجد و من [ یاقوت ] گمان میبرم موضعی بشام نیز باشد. (از
غفیریلغتنامه دهخداغفیری . [ غ َ را ] (ع اِ) جماءالغفیری ، لغتی است در جم الغفیر. رجوع به غفیر و جم الغفیر شود.
غفیرلغتنامه دهخداغفیر. [ غ َ ] (ع مص ) آمرزیدن و پوشیدن خدای گناه کسی را. (منتهی الارب ). مغفرت . غَفر. غفران . غُفور. (از اقرب الموارد). || (اِ) موی گردن و پس گردن و موی رخسار.
شاةلغتنامه دهخداشاة. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند.