جملغتنامه دهخداجم . [ ج َ ] (اِ) پادشاه بزرگ . (برهان ). || منزه و پاکیزه را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ). چم ، تمیز بود : کس چه داند که روسبی زن کیست در دل کیست شرم و حمیت
جملغتنامه دهخداجم . [ ج َ ] (اِخ ) از توابع بلوک گله دار فارس است . (مرآت البلدان ). شهرکی است بناحیت پارس از حدود سیراف ، آبادان با مردم بسیار. (حدود العالم ). شهری است بفارس
ژملغتنامه دهخداژم . [ ژَ ] (اِ) قابله . (آنندراج ). ماما. ماماچه . || دایه . (آنندراج ). در جای دیگر دیده نشد. || در بعض نسخ شاهنامه ، کلمه ٔ زم در ابیات ذیل به تصحیف ژم شده ا
جم برجونلغتنامه دهخداجم برجون . [ ] (اِخ ) از توابع ارتقائی نیشابور در یازده فرسنگی این شهر در شرقی مشکان واقع، آبش از قنات ، هوایش در زمستان سرد و در تابستان گرم ، قدیم النسق ، ایل