جلوگیردیکشنری فارسی به انگلیسیathwart, balk, bar, blocker, check, constraint, exclusive, fence, hindrance, preventive, impediment, inhibition, inhibitory, obstacle
خاک جلوگیرلغتنامه دهخداخاک جلوگیر. [ ک ِ ج ِ ل َ / لُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمینی که از آنجا دل برآمدن نخواهد. (آنندراج ) : چون برق فتادیم بخاشاک تعلق زین خاک جلوگیر بیک گام گذشتیم .صائب (از آنندراج ).<
جلاگرلغتنامه دهخداجلاگر. [ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) صحاف و جلد ساز. || صیقل گر و زداینده ٔ زنگ آینه . || مهره گر و اتوگر. (ناظم الاطباء).
جلایرلغتنامه دهخداجلایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 22هزارگزی خاوری اهر و 8500 گزی جاده ٔ شوسه ٔ اهر - خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class
جلوگیرهلغتنامه دهخداجلوگیره . [ ج ِل ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 38هزارگزی باختری کرمانشاه و 2500 گزی شمال دوچقا. این ده در دامنه قرار گرفته و سردسیری است . <span class="hl" dir="ltr"
جلوگیریدیکشنری فارسی به انگلیسیdiscouragement, exclusion, hindrance, holdup, inhibition, lid, preclusion, prevention, restraint, save, stoppage
جلوگیرهلغتنامه دهخداجلوگیره . [ ج ِل ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 38هزارگزی باختری کرمانشاه و 2500 گزی شمال دوچقا. این ده در دامنه قرار گرفته و سردسیری است . <span class="hl" dir="ltr"
خاک جلوگیرلغتنامه دهخداخاک جلوگیر. [ ک ِ ج ِ ل َ / لُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمینی که از آنجا دل برآمدن نخواهد. (آنندراج ) : چون برق فتادیم بخاشاک تعلق زین خاک جلوگیر بیک گام گذشتیم .صائب (از آنندراج ).<