جلوگیردیکشنری فارسی به انگلیسیathwart, balk, bar, blocker, check, constraint, exclusive, fence, hindrance, preventive, impediment, inhibition, inhibitory, obstacle
خاک جلوگیرلغتنامه دهخداخاک جلوگیر. [ ک ِ ج ِ ل َ / لُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمینی که از آنجا دل برآمدن نخواهد. (آنندراج ) : چون برق فتادیم بخاشاک تعلق زین خاک جلوگیر بیک گام گذشتیم .صائب (از آنندراج ).<