نمایش کردنلغتنامه دهخدانمایش کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جلوه کردن : دگر شب نمایش کند پیشترتو را روشنائی دهد بیشتر. فردوسی . || نمودن . راه نمائی کردن . دلالت کرد
تجلی کردنلغتنامه دهخداتجلی کردن . [ ت َ ج َل ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر و آشکار شدن . جلوه کردن : گفت از دریچه ٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سر مشاهده ٔ او بر تو تجلی