نشست کردنفرهنگ انتشارات معین( ~ . کَ دَ) (مص ل .) 1 - بر تخت نشستن ، جلوس کردن . 2 - اقامت کردن . 3 - فرو نشستن دیوار و مانند آن .
جلوسلغتنامه دهخداجلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند
وافقدیکشنری عربی به فارسیخوشنود کردن , ممنون کردن , پسندامدن , اشتي دادن , مطابقت کردن , ترتيب دادن , درست کردن , خشم(کسيرا) فرونشاندن , جلوس کردن , ناءل شدن , موافقت کردن , موافق بودن