جلنارلغتنامه دهخداجلنار. [ ج ُل ْ ل َ ] (معرب ، اِ) گل انار. معرب گلنار است و یکی آن جلنارة است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
جلنارةلغتنامه دهخداجلنارة. [ ج ُل ْ ل َ رَ ] (معرب ، اِ) یکی جلنار، بمعنی گل انار. (از اقرب الموارد). رجوع به جلنار شود.
جلبارلغتنامه دهخداجلبار. [ ج ُ ل ُب ْ با ] (ع اِ) غلاف شمشیر در نیام کرده . || تیزی شمشیر. (منتهی الارب ).
جلفارلغتنامه دهخداجلفار. [ ج ُل ْ ل َ ] (اِخ ) شهری است آباد بعمان دارای گوسفندان فراوان . پنیر و روغن این شهر بشهرهای مجاورصادر میگردد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
جلکارهلغتنامه دهخداجلکاره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) رأی و تدبیر و روشهای مختلف را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مبدل جدکاره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جَدگاره در برهان شود
جلنبرلغتنامه دهخداجلنبر. [ ج ُ ل ُ ب ُ ] (ص مرکب ) کسی که لباس کهنه ٔ پاره پاره پوشیده . شاید مخفف جل انبار است . (فرهنگ نظام ).
جلنارةلغتنامه دهخداجلنارة. [ ج ُل ْ ل َ رَ ] (معرب ، اِ) یکی جلنار، بمعنی گل انار. (از اقرب الموارد). رجوع به جلنار شود.
گلناریلغتنامه دهخداگلناری . [ گ ُ ](ص نسبی ) جلناری . قسمی از یاقوت ، دون ارجوانی و فوق لحمی . رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص 33 و 50 شود.
ثمرةالشوک المصریلغتنامه دهخداثمرةالشوک المصری . [ ث َ م َ رَتش ْ ش َ کِل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) گلنار (جلنار) است .
اسقلیاطیقوسلغتنامه دهخدااسقلیاطیقوس . [ ] (معرب ، اِ) جلنار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسقلیاطیقوس و اصطیسوطیفوس و او نباتیست که به خرم دوا مشهور است ، بر ورم حالب ضماد کنند نافع بود
فوطینوسلغتنامه دهخدافوطینوس . (معرب ، اِ) به رومی جلنار است ، و فرفیون را نیز نامند، و خیربو را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).