جلقلغتنامه دهخداجلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) جِلَّق . دمشق و غوطه ٔ دمشق . (منتهی الارب ). دمشق . (از اقرب الموارد). نام ناحیه ٔ غوطه است و گویند دمشق را جلق خوانند و گویند موضع
جلغلغتنامه دهخداجلغ. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن گوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جلغ القوم بعضهم بعضاً بالسیف ؛ گوشت برید بعض ایشان مر بعض را بشمشیر. (منتهی الارب ).
جلقایلغتنامه دهخداجلقای . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه واقع در5هزارگزی جنوب خاوری بناب و 3500گزی باختر شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . این ده در جلگه
جلقرانلغتنامه دهخداجلقران . [ج ِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 6500گزی جنوب هشتیان در مسیر خاوری راه ارابه رو هشتیان . این ده در دامنه قرا