جلدیلغتنامه دهخداجلدی . [ ج َ ] (حامص ) چستی . جلادت . (از یادداشت های دهخدا). جلادة. (دهار). شجاعت . دلاوری . (از یادداشت های دهخدا). تیزی . گرمی . (از آنندراج ). صرامت : یکی س
جلدی کردنلغتنامه دهخداجلدی کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصرم . (تاج المصادر بیهقی ). تَجَلﱡد. جلدی نمودن : به جنگ جلدی کردند لیکن آخر کاربه تیر سلطان بردند عمر خویش به سر. فرخی .
جلدی نمودنلغتنامه دهخداجلدی نمودن . [ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جلدی کردن . تَجَلّد. (از یادداشت های دهخدا).
جلدیانلغتنامه دهخداجلدیان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 57500گزی شمال باختری مهاباد 3500گزی باختر شوسه خانه به نقده . موقع جغرافیایی
تحت جلدیلغتنامه دهخداتحت جلدی . [ ت َ ت ِ ج ِ ] (ص نسبی ) زیرجلدی . زیر پوست : تزریق تحت جلدی ؛ که مایع را زیر پوست بیمار دوانند.
جلدی کردنلغتنامه دهخداجلدی کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصرم . (تاج المصادر بیهقی ). تَجَلﱡد. جلدی نمودن : به جنگ جلدی کردند لیکن آخر کاربه تیر سلطان بردند عمر خویش به سر. فرخی .