جلتاقلغتنامه دهخداجلتاق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) به لغت رومی ، حلیمو را گویند و آن بیخ نباتی است که به عربی حماض جبلی خوانند. درد مفاصل و نقرس را ضماد کردن نافع است . (برهان ) (آنند
جاتاقلغتنامه دهخداجاتاق . (اِخ ) یکی از قراولخانه هائی است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلوو شادلو واقع و معبر مخصوص طوائف تکه است که هرگاه آنجا قراول و مستحفظ مخص
جلاقةلغتنامه دهخداجلاقة. [ ج ُ ق َ ] (ع اِ) جراقة. (اقرب الموارد): ماعلیه جلاقة لحم ؛ یعنی نیست بر وی چیزی ازگوشت . یعنی لاغر است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلاقلغتنامه دهخداجلاق . [ ج َل ْ لا ] (ع ص ) آنکه جلق می زده باشد. (آنندراج ). جلق زننده و استمنأکننده . (ناظم الاطباء) : هوای ...ن دگر افتاد بر سرم آن به که شب برغم ...س از ذو
جلتالغتنامه دهخداجلتا. [ ج َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند پوست آدمی و حیوان دیگر باشد و به عربی جِلد گویند. (برهان ).
جاتاقلغتنامه دهخداجاتاق . (اِخ ) یکی از قراولخانه هائی است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلوو شادلو واقع و معبر مخصوص طوائف تکه است که هرگاه آنجا قراول و مستحفظ مخص
جلاقةلغتنامه دهخداجلاقة. [ ج ُ ق َ ] (ع اِ) جراقة. (اقرب الموارد): ماعلیه جلاقة لحم ؛ یعنی نیست بر وی چیزی ازگوشت . یعنی لاغر است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلاقلغتنامه دهخداجلاق . [ ج َل ْ لا ] (ع ص ) آنکه جلق می زده باشد. (آنندراج ). جلق زننده و استمنأکننده . (ناظم الاطباء) : هوای ...ن دگر افتاد بر سرم آن به که شب برغم ...س از ذو
جلتالغتنامه دهخداجلتا. [ ج َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند پوست آدمی و حیوان دیگر باشد و به عربی جِلد گویند. (برهان ).